سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     سه‌شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۴  

واسه خودم

برادر جان نمی دونی چه دلتنگم
برادر جان نمی دونی چه غمگینم
نمی دونی نمی دونی برادر جان
گرفتار کدوم طلسم و نفرینم (کدوم؟)
نمی دونی چه سخته دربدر بودن (آخ دست رو دلم نذار)
مث طوفان همیشه در سفر بودن
برادر جان برادر جان نمی دونی
چه تلخه وارث درد پدر بودن (...)
دلم تنگه برادرجان، برادرجان دلم تنگه
دلم تنگه از این روزهای بی امید
از این شبگردیهای خسته و مایوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه (آی گفتی)
همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس
دلم تنگه برادرجان، برادرجان دلم تنگه
دلم خوش نيست غمگینم برادر جان
از این تکرار بی رویا و بی لبخند
چه تنهایی غمگینی که غیر از من
همه خوشبخت و عاشق، عاشق و خرسند (ای بابا خبر از دل مردم نداری)
به فردا دلخوشم شاید که با فردا
طلوع خوب خوشبختی من باشه (آره دلخوشم)
شبو با رنج تنهایی من سر کن (نه بابا)
شاید فردا روز عاشق شدن باشه (زرشک)
دلم تنگه برادر جان، برادرجان دلم تنگه

نگاه کن تو رو خدا. شدم عین این دختر 12 13 ساله ها که وقتی مامانشون نمی ذاره برن سینما، می رن تو اتاق داریوش گوش می دن و همزاد پنداری می کنن با آهنگاش، ونگ می زنن.

پی نوشت واسه خودم: من آدم خوبی نیستم.

posted @ ۸:۱۳ بعدازظهر  


   یکشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۴  

خيلی معنی داره...

posted @ ۱۱:۵۳ قبل‌ازظهر  


   پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۴  

بینی بین الله اگه تو اسلام خشونت جايگاهی نداره، پس چرا رو پرچم عربستان که مرکز دنيای اسلامه يه شمشير گذاشتن به اين گندگی؟
جواب ممکن: شمشير مال فرهنگ عربستانه ربطی به اسلام نداره.
گير بدم؟
اولا مگه فرهنگ عربستان، به جز اسلام چيز ديگه ای هم داره؟
ثانيا کدوم کشور تو دنيا ادوات نظامی سنتيشو برده رو پرچمش؟ غير از اينه که بايد مفهوم مقدسی رو برای مردمش القا کنه؟

بابا اگه می خواين بابت توهين به مقدساتتون اعتراض بکنين، راهشو از پيغمبرتون ياد بگيرين. اون روز که بهش سنگ پرتاب کردن و بهش اهانت کردن، همه رو بخشيد، بعد که تو موضع قدرت جايگاهشو تثبيت کرد چنان نطقی از همه کشيد که جگرها حال اومد.

posted @ ۹:۱۱ قبل‌ازظهر  


 

میووووو

اين گربه ناز و ملوس و خوشگلو نگاه کن که بهترين جای دنيا جاش بود و آرزوش بود گربه نباشه و تجسم شير روی پرچمش بشه.
حالا افتاده گير يه مشت گربه ولگرد تو کوچه که بهش تجاوز می کنن، موهای خوشگل قيمتيشو دونه دونه می کنن، رو چشمهای درشتش پنجول می کشن... از اون ور هم بقيه بهش چوب می زنن و تف و لعنت و تحقيرش می کنن، روش آب می پاشن و از همه جا می روننش که افتادی با گربه ولگردها؟ اين طفلک هم چی کار کنه؟ از اينجا رونده، از اونجا مونده.
فکرشو بکن، گربه ولگرد رو که رو بالش پر قو نمی شونن، آخرش برمی گرده به همون سطل آشغال کوچه. اين وسط گربه ما می مونه داغون و درهم شکسته، بدون ذره ای از زيبايی خداداديش و از همه بدتر با کلی حرومزاده که به اجبار پس انداخته.

posted @ ۸:۵۴ قبل‌ازظهر  


   سه‌شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۴  

الهی بميرم برات دکتر مصدق. وقتی زنده بودی از دست یک شعبون بی مخ یه جور می کشیدی، حالا که مردی از دست هزار شعبون بی مخ هزار جور.

شما که به هیچی اعتقاد ندارین و پایبند نیستین، پس به جون اورانیوم غنی شده قسمتون می دم هرکار می خواین بکنین، لااقل اسم مصدق رو به گند نکشین.

posted @ ۶:۲۷ قبل‌ازظهر  


   دوشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۴  

چتونه بابا؟ مگه دلداری آقای آصفی رو نشنیدین، شورای امنیت که آخر دنیا نیست. چیزی نمی شه، فوقش چندتا تحریم می کنن، فوق فوقش جنگ راه بیافته، فوق فوق فوقش ما بمب اتمی درست می کنیم اول از همه هم محض امتحان، تهرانو منفجر می کنیم. آخرش چند نفر آدم می میرن دیگه. اووه از صدر اسلام اینهمه شهید از اون ور و کافر به درک واصل شده از اون ور داشتیم، این چندرغاز هم روش.
مثل این که حالیتون نیست، جمهوری اسلامی احساس می کنه بهانه واسه ثبت شدن تو تاریخ کم داره. واسه همین هم هی بهانه می سازه تاریخش پربارتر بشه. ندیدین به هر بهانه و طرفند زور می زنه آثار باستانی قبل از خودشو نابود کنه، بعد به اندازه یه تخت جمشید ساختن، پول و زمان صرف می کنه (بلکه هم بیشتر) واسه ساختن دو تا گلدسته مصلی، هنوزم تو هپروت. آثار باستانی ساختنشونم باید به بقیه کارهاشون بیاد. (چه ربطی داشت حالا؟)

وای که من چقدر عباس معروفی رو دوست دارم. پیشنهاد می کنم این نوشته شو از دست ندین.

posted @ ۶:۴۲ بعدازظهر  


   جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴  

خب می دونی، فکرشو بکن همه زندگیت به این و اون التماس کرده باشی دوستت داشته باشن.
بعد حالا عین این عروسک فنریها شده باشی که در جعبه ات باز شده و پریدی بیرون و فنره داره با آهنگ "هیشکی دوستم نداره" می رقصوندت. همه هم غافلگیر شدن و هرهر می خندن.
به این می گن کادوی ولنتاین.

posted @ ۴:۲۳ بعدازظهر