سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۵  

چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی
ای بابام هی...

حکایت "با تو بی قرار و بی تو بی قرار" حکایت ماست. برگشتن به مام میهن یه آرامش و لذتی داره که تو هیچ غربتی پیدا نمی شه ولی خب، همون دردها به قوت خودش باقیه که باعث شد مملکت نازنینو بذاری و بری منت سرزمین نارگیل رو بکشی.
فعلا خیلی خوبم و فهمیدم که واسه آدم بی پناه، وطن هرچقدر هم که بد باشه باز پناهگاه امن تر و آروم تریه تا این غربت بی پیر. اما خب چه می شه کرد که باید احساساتی نشد و عین خر رفت جلو که لابد تو آینده به یه جایی رسید گل منگولی. چه می دونم والله دنیا هم قاطی کرده دیگه، من به جای خود.

posted @ ۹:۴۴ قبل‌ازظهر  


   چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۵  

آهای ملت، يه چيز بی ربط:
تا حالا لای پلو که می خواد دم بکشه، دونه درسته هل گذاشتین؟!
يه عطر و بويی به برنجتون می ده که اصل حاله.
فقط یادتون باشه وقتی کشیدن، هلها رو دربیارین که جویدنش اصلا مطبوع نیست، مخصوصا واسه اينجانب، خیاط در کوزه، که به همه سفارش کردم هلها رو بپایین، بعد خودم دوتاشو خوردم، جيک هم نزدم!
پوست دارچین هم اگه درسته بذارین لای پلو خیلی توپ می شه. از دارچین پودر شده اساسی تر عمل می کنه.
به به.

پی نوشت: ببخشین، حالا اصلا شما هل و دارچین دوست دارین؟!

posted @ ۷:۴۰ بعدازظهر  


   شنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۵  

وبلاگ، رسانه

- دوستان! ياران! همراهان! عزيزان! بياييد سکوت را بشکنيم و اعتراض کنيم. بياييد بغض فروخورده چندين ساله را فرياد بکشيم. وعده ما روز فلان، ساعت فلان، فلان جا.

- سلام وب قشنگی داری، خوشم اومد البته همه شو نخوندم هنوز

- خيلی عاليه، خيليا از تجمع فلان استقبال کردن، می بينمتون، دوستون دارم

- عاليه عاليه.

- مرحبا به شجاعت شما.

- حمايت می کنیم.

- آآآآآی! من دارم از تجمع برمی گردم. خب انتظار گل و بوسه که نداشتيم. ولی آخه بايد زره پوش و تانک بيارن واسه چهارتا آدم؟ همه دوستامو بردن... خدايا! من نگرانم.

- دستگير شدگان را آزاد کنيد.

- ديروز ديدمش تو کافی شاپ هميشگی، خسته بود، گفت منو نمی خواد ديگه. نمی دونم چی کار کنم... اگه بره دق می کنم.

- الکی يه مشت آدمو فرستادين جلوی اينا سينه سپر کنن؟ حالا هی تومار امضا کنين.

-گروههای باعث و بانی تجمع فقط به فکر خودشون بودن، انگار بقيه اونايی که اومدن، بوقن.

- سلام دوستان. امروز گذری داريم بر رويکرد پساساختارگرايانه سوسياليسم ليبراليستی که بر مبنای درک زيبايی شناسی نظريه پوپر در قرن هجدهم شکل گرفته است. در آغاز...

- پوف! ما بریم کتک بخوریم، ملت عین سیب زمینی وایسن تماشا؟ فقط ما بودیم اصلا از مردم کسی نبود. خاک بر سر ما با این مردم.

- خدايا دوستام کجان؟ چند روزه ازشون خبر ندارم...

- دستگيرشدگان را آزاد کنيد.

- امروز چندبار پوشک بچه رو عوض کرده باشم خوبه؟ خونه رو هم که هنوز به اسمم نکرده. اَه.

- دوستان گرامی شجاعت شما را می ستایم اما متاسفانه باید بگویم که اشتباه کردید. چرا تجمع را فلان ساعت و فلان جا برگزار کردید؟ چرا مراقب همدیگر نبودید؟ چرا منسجم تر عمل نکردید؟ باید از این اشتباهات درس گرفت.

- یه مشت ج...ده و ک...ی راه افتادین واسه ما عربده می کشین؟ خشتکتونو می کشیم رو سرتون خیال کردین اینجا آمریکاست؟!

- عزيزم عاشقتم، دوستت دارم، تو رو خدا بگرد اون تو رو اندازه من دوست نداره.

- خدایا دوستام هنوز پیدا نشدن...

- دستگير شدگان را آزاد کنيد. اينم لوگوش.

- شما جمهوريخواههای دموکرات سلطنت طلب چپگرای کمونيست خودتون سوپاپ اطمينان هستين. جمع کنين کاسه کوزه تونو، اين مردم ديگه گول شما رو نمی خورن.

- بابا اعتراض به چی آخه؟ من پول ندارم نيم کيلو گوشت واسه بچه هام بخرم، شما اعتراض می کنين به قوانين مدنی؟ هرچی می کشيم از اين روشنفکرنماها می کشيم به والله.

- خدايا دوستام...

- هه هه هه. يه مشت اراذل و اوباش جمع شدن واسه آزادی بی بند و باری جنسی داد زدن، اسمشو می ذارن اعتراض. شما همه نوکر آمريکا و اسرائيل هستين، پلیس غیور با حمایت مردم انقلابی شما رو آدم می کنه حالا می بینین.

- من اون موقع که ايران بودم، دست همه اينا رو خونده بودم، اينا همه شون ظاهرسازن، اگه راس می گين چرا فقط یه اعتراض ساده کردین؟ باید مبارزه می کردین، زنها باید روسریشونو ور می داشتن، مردها باید یقه هاشونو جر می دادن می گفتن این سینه من، گلوله رو بزن من این زندگی رو نمی خوام. من این اعتراض کوچولوی شما رو چطوری به دوستان غربی حالی کنم آخه؟

- خفه شو عوضی اون ور آب نشستی می گی لنگش کن. برو عرق بخور، برو دختربازی، تو از حال ما چه خبر داری؟

- ما نبايد به هم بپريم بايد با هم باشيم و همدل. ما همه بايد همديگر رو درک کنيم و متحد باشيم.

- ريدم تو روح همه تون. شعارهای قشنگتون فقط واسه خودتونه. چرا از ما که به خاطر تجمع بهمان گرفتار شديم، کتک خورديم، کشته داديم حمايت نکردين؟ ما هم ازتون حمايت نمی کنيم، به جهنم که چی به سرتون اومد.

- بچه ها من دارم می رم واسه کارهای عروسيم و بعدش ماه عسل. مراقب خودتون باشين.

- اوهوی، ابله، دهن منو وا نکن، نذار بگم ننه ات چی کاره بود...

- ننه خودت و ايل و تبارت ج...ش

- کثافت

- آشغال

- حيوون

-....

-....

* صاحب اين وبلاگ که اين چند وقته راجع به دوستهای گمشده اش می نوشت، خودش گم شده است.

- وبلاگ نويس گمشده را آزاد کنيد. اينم لوگو

* آمار وبلاگ شما: امروز 1000 نفر بازديد کننده داشتيد. از اين تعداد، 999 نفر از طريق موتورهای جستجو وارد وبلاگ شما شده اند. واژه های جستجو شده: سکس + مادر و خواهر و داستان و عکس و فيلم. اين 999 نفر به آرشيو تاريخ فلان هدايت شده اند که نوشته بوديد: سکس همه زندگی نيست.IP يک نفر باقيمانده، متعلق به همسر شما می باشد که تو رودرواسی وبلاگ شما را می خواند. پايان گزارش.

posted @ ۳:۵۲ قبل‌ازظهر  


   سه‌شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۵  

يادمه تو دفترچه انتخاب رشته کنکور، یه تیتر گنده زده بود که امسال برای اولین بار، دانشکده نیروی انتظامی 30 تا دانشجوی زن می گیره. البته با رضایت پدر و تعهد که تا آخر دوران تحصیل مجرد بمونی.

فاطی کاماندوی رختشور از نوع آکادمیک...

posted @ ۳:۲۳ بعدازظهر  


   پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۵  

از مرگ پسرعمو به این طرف یه جورایی سنگدل شدم. از یه طرف عمیقا و با تمام وجود برام ثابت شد که رحم و مروت تو کار زندگی نیست و می تونه بدترین ضدحالها رو بهت بزنه، از طرف دیگه فکر می کنم خب مگه چی می شه؟ هرچی بشه، حالت از حال عمو و زن عمو که خراب تر نمی شه؟! پس اونا چطور دارن زندگی می کنن؟!... بگذریم.
خدا واقعا به این پرشین بلاگ خایه مال صد در دنیا و هزار در آخرت عوض بده که هر از چندگاهی به یادت می یاره ایران تو وجود تو و چندتا مثل تو خلاصه نشده و طیف فکری داریم هزار رقمه. تو وبلاگ طلبهه که لینکشم گم کردم خوندم که یه بنده خدایی خیلی تو موسیقی کار درست بوده تا اونجا که توی یه مجلسی همه داشتن با آهنگ مطربا حال می کردن این در می یاد می گه سیم نمی دونم چی چی تار دست فلانی مشکل داره. بعدا توبه می کنه موسیقی رو می ذاره کنار و به خدا رو می یاره و می شه نمی دونم کی. حالا وقتش نرسیده ما هم... (نه جون من اطلاع رسانی بیطرفانه رو حال می کنی؟! یکی یه چیزی بلد بوده بعد یه طوری می شه که می شه یکی دیگه! قربون خودم برم با این تعریف کردنم) خلاصه رگ عرفان ما زد بالا، موندیم تو کف که خدا رو نمی شه تو موسیقی پیدا کرد؟ مگه عطار نمی گه خدا دنیا رو با موسیقی آفرید؟
دنیایی که توش موسیقی ممنوعه، شراب ممنوعه، زیبایی زن ممنوعه، رنگ ممنوعه، هنر تجسمی ممنوعه،... به نظرم تو همچین دنیایی پیدا کردن خدا سخت تره، چون خدا تو همه چی و همه جا هست. هرچی دایره ممنوعه ها رو بزرگ تر کنی، منابع بیشتری رو واسه به قول خودت "رو کردن به خدا" از دست می دی.
خدا دنیا ساخته به این قشنگی و این تنوع، چرا اصرار دارین اینقدر سرد و بی روحش بکنین؟
درد اینه که آدم بی سلیقه، شرابو کرده مترادف استفراغ و عربده کشی، زیبایی رو کرده مترادف هرزگی، خلاصه به دنیا و آسمون و زمین و زمان و مفهوم يه جا گند زده، اونم چه گندی.

خیلی عرفانی شدم بابا، یکی بیاد منو جمع کنه.

پی نوشت: خایه مالان در جهان صنعتگرند...

posted @ ۱۰:۵۵ قبل‌ازظهر