و این منم
زنی تنها در سایت دانشجویان تحصیلات تکمیلی
که با فارسی ساز علیل پرشین بلاگ
به هزار مصیبت فارسی می نویسد
چونان که مرض دارد
و در سرمای پاییز اوکلند، سگ لرز می زند
و این منم
که باید تا آخر این هفته دوتا پروژه تحویل دهم
و به جای کشتی گرفتن با این matlab بی پیر
اینجا نک و نال می کنم
این ماه که به پایان برسد
من باید سمینار بدهم
درباب کاربرد هندسه فراکتالی در یک کوفت و زهرماری
گیریم در الکترومغناطیس
خاطرت هست؟
علی الحساب، شش هفت سالی دیر رسیدیم
و من هنوز
چیزی از این فراکتال پیچاپیچ سرم نمی شود
تو الکترومغناطیست را بخوان
و در مختصات مکان حرکت کن
منم که در محور زمان جا مانده ام
من باید بروم پی کارم
و پروژه هایم را تکمیل کنم
و عصر مثل یک زن موجه
زنگ بزنم خانه دایی در ایران
مرگ پسردایی را تسلیت بگویم
و زار بزنم بر سومین خبرمرگی که در غربت می شنوم
نمی دانم چرا این خانواده را این قدر مصیبت می گیرد
و نمی دانم به علی چه بگویم
وقتی پای تلفن بغض می کند
می دانی علی جان
تو ده روزه بودی
مهمانی ده روزگیت بود
من و ندا به نوبت سیندرلا می شدیم و بازی می کردیم
نوبتی کوزت هم شدیم و بازی بازی تمام حیاط خانه پدربزرگت را آب و جارو کردیم
پدرت گفت لباسهایتان را عوض کنید تا سرما نخورید
و بیایید با علی از شما عکس بگیرم
من با ذوق و شوق تو را بغل کردم
گفتند دستت را زیر سرش بگیر تا گردنش خم نشود
من دستم را زیر سر تو گذاشتم
و یک عکس مشتی یادگاری گرفتیم
من و ندا خندان و تو درخواب
دوست ندارم گریه کنم حالا
یا برایت بگویم پدرت چه آدم مهربان و خوش قلبی بود
و کسی قدرش را نمی دانست
فقط دوست دارم یک بار دیگر تو ی نره غول هجده ساله را درآغوش بگیرم
دیگر دستها برای نگه داشتن سر تو ضعیفند
سر تو هم حتمن سنگین از آرزوها و نقشه ها
غول کوچولوی من!
گردنت را محکم بگیر!
حوصله شعار ندارم
و حرفهای تکراری
روزمرگی ام را دوست دارم
این جدال خستگی ناپذیر تبدیل فوریه با سیگنالهای نامتعارف
و روش n مرحله ای رانگ کوتا با معادلات دیفرانسیل
مانند جدال بی هدف پیاز خرد شده با زردچوبه و روغن داغ
وقتی که خانه از بوی غذا پر می شود
و مرد توی تلویزیون مثل آب آدم می کشد
انگار هیچ وقت قرار نیست آب از آب تکان بخورد
و هیچ کدام از ما آدمهای شعار زده
نمی دانیم زندگیمان را روی سیلاب بنا کرده ایم
پس جایی برای نالیدن از سکون زندگی نیست
آه که من چقدر زر می زنم
و آه که با این مینیمالیسم خرد کننده مد روز معامله ام نمی شود
و آه که دلم اندکی اصالت می خواهد و نوستالوژی
و حرفی که از دل برآید در این واویلای تقلیدهای ناشیانه "من خیلی باحالم"
حالا هم یکی بیاید و مرا جمع کند
وگرنه تا فردا صبح به بند می نالم
و فردا از قافله فوریه بازان تریپ رانگ کوتایی مقیم مرکز جا خواهم ماند