سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۷  

احترامن، مرده شور

خیلی دوست دارم بدونم سرکارخانم هاجرسلیمی نمین، رئیس انجمن حمایت از حقوق فرشتگان کچل و صدالبته قربانی مظلوم و بی دفاع سوء استفاده جنسی، تو همچین روزهایی کجاست؟ صدالبته که مثل همیشه چادرشو دودستی چسبیده باد نبره، اما احتمال داره تصادفن گذرش به زنجان بیفته؟! راستی خبر داره بازجوی اون دختری که "سرراه استاد تله جنسی گذاشته" کدوم یکی از دوستان پدر محترمشه؟!

به هرحال اگه زورتون رسیده که یه تعلیق نیم بند و بازداشت زورکی و محکومیت رو هوایی واسه طرف ببندین، بازم دمتون گرم. خب باید شرایط نظام رو هم درک کرد. از اول سیاست این بوده که ملت رو به مرگ بگیرن تا به تب راضی بشن. حالا اگه یه ذره مجبور بشن از موضع مرگ بیان پایین، دیگه ملت به یه عطسه ناقابل هم رضایت نمی ده. از اون طرف هم، نمی شه هر اراذل اوباشی که گیر مردم می افته سوت ثانیه مجازات بشه. اون وقت خیلی از نون خورها با خودشون فکر می کنن ای بابا اگه گیر بیفتیم ما رو می کنن گوشت قربونی. خلاصه وضعیت پیچیده است.

به این جماعت لادان صفت هم محل ندین. (اسمشو درست گفتم؟!) همین تیریپ "من مخالفم" ها. اگه به همکلاسیتون تجاوز کنن و شما هیچی نگین، می گن ها، می بینی این ملت ترسوی بی غیرت رو؟ اگه اعتراض کنین می گن بفرما، فقط واسه تجاوز رگ گردنشون می زنه بیرون، واسه گرونی هیچی نمی گن، این ملت فقط پایین تنه شون براشون مهمه. اگه دویست نفر واسه گرونی تجمع کنن و با تانک و نفربر و زره پوش دربیفتن، اینا می گن می بینی تو رو خدا؟ همه اش دویست نفر آدم، این ملت مرده اصلن. اگه دو میلیون نفر جمع بشن... خب دو حالت داره: یا با برنامه یه حزبی و یه گروهی جمع شدن که در اون صورت تیریپ مخالفین شروع می کنن به افشای اون گروه که اینا آشغالن و می بینی این ملت خر رو؟ دارن اشتباه تاریخ رو تکرار می کنن! یا هرکی هرکی و به شکل انفجاری همه ریختن تو خیابون، که در این صورت این مخالفین جاویدان معتقدن این یه حرکت آنارشیستیه و خاک بر سر این مردم که اعتراض مدنی بلد نیستن! سوای همه این حالات، اگه بخواین تیریپ مبارزه مدنی بردارین که تازه می شین مزدور و خائن و در بهترین حالت، خوشبین و ساده لوح! خلاصه حکایت خر ملانصرالدینه: شما اون کاری رو بکن که به نظر خودت درسته.

من اگه یه روز دیکتاتور بشم، دستور می دم کنار گود نشستن و امر به لنگش کن کردن ممنوع بشه، از جمله برای خودم! هرکی ادعا خفه اش کرده، این گوی و این میدان.

البته اگه نظر این بنده کمترین رو می خواین که صددرصد مطمئنم نمی خواین، بنده معتقدم ایران داره نابود می شه و هیچ کاریش هم نمی شه کرد، دست کم تا وقتی دنیا رو اقتصاد می چرخه. فلذا کلاه خود را چسبیده، ادعای روشنفکریمان را قورت داده، نان و ماستمان را می خوریم و صدالبته در راه کسانی که هنوز امیدوارند سنگ اندازی نمی نماییم. چون به هرحال، اگر کورسوی امیدی هم باشد، از جانب کسانی است که ظلم را نه می پذیرند و نه از آن فرار می کنند.

یه دفعه چه ادبی شد جمله هام.
پی نوشت: فیلتر شدیم؟ فیلتر نشدیم؟ مساله این است.

posted @ ۶:۲۸ قبل‌ازظهر  


   سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۷  

ما درپیتها

از قدیم گفتن میل باکستون رو دست آدم فضول ندین. حتا اگه طرف دانشجو و دستیارتون باشه و بخواین از روی ایمیلهایی که دارین لیست مهمونهای سمینار رو تکمیل کنه. طرف این کار رو می کنه اما یه فضولی حسابی هم می کنه و ممکنه سوژه دستش بیاد پست هم بنویسه.

البته کدوم بی تربیتی گفته من فضولم؟ من فقط یه کم حساس و کنجکاوم، می دونین که؟!

خب دو تا استاد از تنها دانشگاه یکی از کشورهای آفریقایی می خوان بیان سمینار. اسم کشوره باشه حالا، اما خب از اون کشورهاست که فقر و قحطی بیداد می کنه و راستش من اصلن انتظار نداشتم اونجا دانشگاه داشته باشه. نامه هاشونو به انگلیسی خیلی فصیح و مودبانه ای نوشتن و هردو تاکید کردن که شرکت توی این سمینار برای خودشون و کشورشون موقعیت فوق العادیه. خب تا اینجاش خیلی هم خوبه. کار از اینجا سخت می شه که این بنده های خدا پول ثبت نام و بلیت و هزینه سفر رو ندارن. انصاف هم داشته باشین، دو تا سه هزار دلار برای شهروند یه کشور جهان سومی قحطی زده کم پولی نیست. یکیشون به هر مصیبتی شده پول رو از دانشگاهشون گرفته و اینجا براش یه خوابگاه ارزون جور کردن. اون یکی هنوز گرفتاره و از این طرف هم سفارت می گه تا ثبت نام نکنی و بلیت نخری، ویزا بی ویزا.
این استاد ما آخر خوش قلبه. یکی از خدایان رشته خودش به حساب می یاد، اما این چند وقته که باهاش کار می کنم، همه اش به خودم می گم کاش بیشتر از سوادش، ازش تواضع و معرفت و دوزار انسانیت یاد بگیرم. قابل توجه اونایی که با هزارتا پارتی بازی و سهمیه و من بمیرم تو بمیری یه مدرک روی هوا می گیرن دیگه خدا روهم بنده نیستن. خلاصه این استاد ما اداره مهاجرت رو با ایمیلهاش کلافه کرده تا به استاد آفریقایی ویزا بدن. دست آخر می گه اگر نتونست، خودمون براش بلیت می خریم، باقی هزینه هاشم پای ما، به این آدم باید فرصت داد.
خلاصه همین طور ایمیلهاشو می خونم و می گم دمش گرم تا می رسم به ایمیلهایی که به رفقاش زده. این رفقا که می گم، استادهای کار درست در چهارگوشه دنیا هستن که برای سمینار دعوت شدن و البته استاد ما رو دست کم سالی یه بار تو سمینارهای این ور اون ور می بینن، یه سال ایتالیا، یه سال روسیه، یه سال ژاپن و قس علیهذا... دیگه با هم فامیل شدن و احوال نوه های همدیگه رو می پرسن. یه دفعه می بینم یکیشون (که فکر کنم روس باشه) برای استاد ما نوشته: مواظب این آفریقاییها باش. این کلکشونه. می گن پول نداریم تا هزینه هاشونو بدی بتونن ویزا بگیرن. همچین که پاشون برسه اونجا، گم و گور می شن غیرقانونی می مونن هزارسال هم تو هیچ سمیناری نمی تونی گیرشون بیاری!

خیلی حالم می گیره. دوست دارم چهارتا فحش نژادپرستانه نثار یارو کنم، اما خب کلاهتم قاضی کنی می بینی بی ربط نمی گه و احتمالش هست. خداوکیلی تو همون ایران همچین موقعیتی باشه، کسی سوءاستفاده نمی کنه؟ فرض کنین بگن یه سمیناری تو آمریکا هست، مسئولش هم آدم خوش برخوردیه که با همه راه می یاد، چند درصدمون خودمونو می زنیم به موش مردگی تا با حمایت طرف بریم آمریکا و بعد هم فلنگ رو ببندیم، گور بابای سمی ناهار هم کرده؟!

اما خب حالم گرفته از این دنیای نابرابر که همه جا نابرابریشو تو ذوقت می زنه. آخه چرا یه استاد دانشگاه آفریقایی نباید به اندازه استاد اروپایی، آمریکایی یا آسیایی اعتبار داشته باشه؟ چرا تو محیط صددرصد علمی هم باید چوب بدبختیهامونو بخوریم، هرچی می کشیم بس نیست؟! چرا باید حال و روز قسمت قابل توجهی از دنیا همچین فلاکتی باشه که استاد دانشگاهش براش بصرفه کاسه گدایی دست بگیره و از مملکتش در بره؟!

می دونم می گین دلم خیلی خوشه و حالا کو تا عمق فاجعه رو بفهمم! چه می دونم والله بعضی وقتها خیلی آرمانگرا می شم! اما فکر می کنم اگه جای من بودین یه کمکی دچار احساسات مشابه می شدین. ساده ترین دلیلش اینه که یه مدت که با چشم آبیها بگردین، درک می کنین که از دید اونا ایران و خاورمیانه و آفریقا وضعیت مشابه دارن. یعنی برخلاف ما، اونا فکر نمی کنن که ایرانیها تو ناف خاورمیانه و وسط بحران و جنگ زندگی می کنن، اما با تمام ملل شرق متفاوت و اصولن باهوش ترین و متمدن ترین و خوشگل ترین و زرنگ ترین و خلاصه همه چی ترین ملت دنیا باشن. حالا دو راه دارین: می تونین به چشم آبیهای خنگ فحش بدین که چرا عظمت ایرانیان پاک نهاد و تفاوت بدیهیشون رو با تازیان و غیره و ذلک درک نمی کنن، یا این که یه نگاه به موهای سیاه و پوست گندمیتون بندازین و از خودتون بپرسین تا وقتی توی ایران بودین، چقدر از تفاوت کره ایها با ژاپنیها، یا ایرلندیها با انگلیسیها اطلاع داشتین. یا با رفیق افغانی یا عراقیتون صحبت کنین و ببینین تصورتون از افغانستان یا عراق که بیخ گوشتون بودن، چقدر با حقیقت انطباق داره. اون وقته که جایی واسه گله از بیسوادی مردم این سردنیا نمی مونه.
از وقتی این سردنیا اومدم، یه حس همدردی خاصی پیدا کردم: با افغانیها و تاجیکها، در حالت کلی تر با خاورمیانه ایها. آفریقاییها هم شرایطشون خیلی شبیه ماست: ما انرژی دنیا رو تامین می کنیم و اونها طلا و جواهرات دنیا رو. و همچنان هشتمون گروی نهمونه و مترصد فرصتیم که فلنگو ببندیم... حالا از مصائب مردم شبه قاره هند و بردگی تو چین و قاچاق انسان تو جنوب شرق آسیا و مافیای کوکائین و قهوه و موز تو آمریکای لاتین بگذریم! خدایی باورکردنی نیست اینهمه فلاکت در مقیاسی به این وسعت...

خلاصه امیدوارم این استاد آفریقایی بیاد و با حضور قدرتمندش در عرصه های سمینار، مشت محکمی بر دهان یاوه گویان بزنه و در بازگشت، بتونه تجربیاتشو در اختیار آدمهای با انگیزه ای مثل خودش بذاره که تو جهنم قحطی و جنگ، کورسوی امید رو زنده نگه می دارن. اگر هم پیچوند و در رفت، امیدوارم حالشو ببره و پناهندگیش با موفقیت جور بشه و شراب دبش ساوینون بلانش حلالش بشه! والله بابا، مگه آدم چند سال می خواد عمر کنه؟! گور بابای هرچی سمی ناهاره!!!!

پی نوشت: خدا رو شکر استادمون فارسی بلد نیست!

posted @ ۲:۲۵ بعدازظهر