جای همه عزیزان خالی، دیشب به توفیق تماشای این فیلمه رسیدیم. چی می گن؟ پیکر دروغها؟ خلاصه فیلمه رو دیدیم نه با کیفیت داغون و سایه کله های مردم و صدای گنگ، بلکه تو سینمای مشتی و سیستم دالبی و این صوبتا، البته سی و چند دلار پیاده شدیم که اونم قابل شما رو نداشت.
عارضم به حضور اونایی که هنوز فیلمو ندیدن، از هموطنامون شایعات متضاد زیاد شنیده بودم راجع به فیلم. طبیعیه که اصل ماجرا برای من حضور گلشیفته بود نه داستان! یه عده می گفتن گلشیفته نقش اصلیه یه عده هم می گفتن بابا دختره تو دو سه تا سکانس هست شما هم این قدر شلوغش کردین. نظر بنده رو می خواین؟... هیچ کدوم!
شخصیت عاییشا توی داستان پررنگه ولی خودش خیلی پیداش نیست. طبیعی هم هست. به طور کلی نقش زن تو فیلمهای جنگی هالیوودی از این دو حالت فراتر نمی ره: ١. زن آروم و مهربون که تو جهنم جنگ و بدبختی مظهر آرامش، صلح و عشقه و البته به اقتضای طبیعت زنانه، اشاره گنگی هم داره به آینده که در بطن این زن شکل می گیره، یعنی اگر امیدی به آینده باشه از جانب نسلیه که ریشه از همچین زنهایی می گیرن. همیشه هم مرد قهرمان داستان با وجود طبیعت خشنی که ماحصل جنگه، عاشق زنه می شه که به نوعی پیام امید به صلح و عشق در آینده رو برسونه. اینجور زنها تو داستان معمولن یا معلم هستن (که مستقیم با آینده سروکار دارن) یا پرستار و پزشک (که به زخم مجروحهای جنگ مرهم بذارن). ٢. زن ابرقهرمان که به شدت سعی می کنه پا جای پای مردها بذاره و درخلال خشونت و صبعانیت محیط، شخصیت خودش رو ثابت کنه. این تیپ زنها شجاع، جسور و یه مقدار کله شق و صدالبته بزن بهادر تصویر می شن همیشه هم یه قهرمان مرد همراهیشون می کنه که به قدرت زنها عقیده نداره و درخلال داستان باید بهش ثابت بشه که نخیر زنها هم بعله! در اغلب فضای داستان این زنها مشغول هفت تیرکشی و کتک کاری هستن و همیشه هم یه جوری لباس می پوشن که سینه هاشون بیفته بیرون و تموم برآمدگیهای بدنشون رو بشه از روی لباس اندازه گرفت که مثلن زنانگیشون از چشم بیننده پنهون نمونه! دست آخر هم فک هرچی مرده می یارن پایین!
کاراکتر عاییشا نوع اوله. کاملن کلیشه ای و تکراری. زن پرستار مهربون خاموش. نه با سینه های آویزوون این ور اون ور می دوه نه با کفش پاشنه ده سانتی به هرچی نه بدتر مردها جفتک می اندازه! (سمبول چیرگی زنانه درنبرد با آقایون در هالیوود!) خلاصه اگه گلشیفته رو نمی شناختیم شاید بیشتر از یه کلیشه هالیوودی دستگیرمون نمی شد امممما! نفس داستان بسیار محکم بود و دیالوگهای فوق العاده ای داشت که باعث شد ماجرا فرق کنه! ارادتمند کارگردان شدم خفن!
من به طور کلی فیلمهایی که هالیوود راجع به خاورمیانه می سازه دوست ندارم، یه کم ایییییی سیریانا بد نبود. اما این فیلمه فرق داشت. اولین باری بود که دیدم یه عرب خوش تیپ(!) و البته بی رحم، رودست آمریکاییهای "باهوش همه فن حریف" بلند شد! اولین باری بود که دیدم بی رحمی جنگ واقعن عادلانه تقسیم شده بود! آمریکاییها شریف تر و بشردوست تر از عربها نبودن که هیچ، نژادپرستی پنهان حاکم برهمه جای دنیا خوب خودشو توی فیلم نشون می داد. راسل کرو که شخصیت اصل کاری بود تو سیستم اطلاعاتی آمریکا، برای نجات عربهایی که براشون کار می کردن کوچکترین زحمتی به خودش نمی داد. فقط اونا رو تخلیه اطلاعاتی می کرد و تمام. گرچه همچین ککش برای دیکاپریو هم نمی گزید! یکی از دیالوگهای فیلم رو خیلی دوست داشتم. سفیرآمریکا تو اردن به دیکاپریو می گفت می دونیم این شبکه تروریستی اینجا فعاله ولی اون قدر نیروی بومی نداریم که بتونیم نفوذ کنیم بینشون. دیکاپریو گفت منظورت اینه که اون قدر "عرب خوب" نداریم که "عربهای بد" رو تعقیب کنن! حس تحقیر پنهانی که آمریکاییها نسبت به عربها دارن درتمام فیلم احساس می شد، تا اونجا که کرو حتا به توانایی وزیراطلاعات اردن هم عقیده نداشت. و درنهایت فیلم به اینجا رسید که آمریکاییهای عزیز! با تموم سیستمهای جاسوسی و دستگاههای خفنتون، هیچی از خاورمیانه نمی دونین! تکنولوژی شما درمقابل شناخت بومی این مردم از خودشون هیچ به حساب می یاد! حالا هی ماهواره هوا کنین و ملت رو از بالا تماشا کنین و با لهجه کج و کوله تون عربی بلغور کنین! اونی که روی زمین همه عمرش رو با این مردم زندگی کرده می دونه امنیت تو اون جامعه چطور تعریف می شه!
عاییشا چی کاره بود این وسط؟ این قسمت از آخر فیلم رو داشته باشین: دیکاپریو با صورت کبود و دست باندپیچی و تیریپ داغون به کرو می گه نمی خوام برگردم آمریکا. می خوام یه چند وقت خاورمیانه بمونم. من اینجا رو دوست دارم. کرو می گه اما خاورمیانه هیچی برای دوست داشتن نداره. صحنه بعد دیکاپریو با همون ظاهر داغون توی یه خیابون شلوغ به پنجره بیمارستان زل زده. عاییشا رو مشغول کار می بینه و برای اولین بار یه لبخند رضایت و خوشحالی توصورتش پیدا می شه.
اگر عاییشا رو از فیلم می گرفتین، شاید هیچ نکته روشنی توی فیلم نمی موند، حتا دستگیری رهبر یه گروه بزرگ تروریستی با وجود اون همه اختناق و وحشت و خشونت، خیلی به چشم نمی اومد. مردهایی که با تروریسم می جنگیدن همه ترسناک، بی رحم و غیرقابل اعتماد بودن. تنهاکسی که تو اون وانفسا می تونست دلیل "دوست داشتن خاورمیانه" باشه عاییشا بود با همون سه چهار سکانس محدودش.
گلشیفته محشر بود. اینو از روی تعصب نمی گم گرچه خیلی هیجان داشتم برای دیدنش. می گم محشر بود چون یه خاورمیانه ای اصیل بود. رفتارش، نگاهش، برای یه زن خاورمیانه ای واقعی بود. خوشحالم که کارگردان به عقلش رسیده یه زن تیریپ اسپانیش رو جای زن دورگه ایرانی-عرب قالب نکنه، معمولن زور می زنن خودشون رو الکی معصوم و مظلوم نشون بدن چون تصویر درستی از زن خاورمیانه ندارن. عاییشا مظلوم و توسری خور نیست، معصومیت توام با حماقت هم نداره. تیریپ "توروخدا منو بگیر" هم نیست. خجالتی مسخره هم نیست. با این همه نگاههای مشتاق و دزدکیش به مرد مورد علاقه اش، انگلیسی سلیس و روونش با لهجه فارسی، نحوه مراقبت از خودش تو محیط کار، حسرتی که برای دست دادن با "دوست پسرش" داره جلوی دروهمسایه... اینا برای ما آشناست. برای همین باورپذیره. می شه بری به جماعت حاضر در سینما بگی هی ملت! از زن خاورمیانه چی می دونین؟ یه بدکاره پیچیده تو چادر که تنها هنرش ارائه خدمات جنسی به مردهاست؟ یه هیکل قلمبه که از فشار کارخونه و حاملگی پکیده؟ یه صورت کبود کتک خورده داغون؟ خب تصوراتتون اشتباهه. این یه نمونه واقعی از یه زن خاورمیانه است. راستی به چشم خواهری خیلی خوشگله هزارماشاالله!
خلاصه فیلم خوبی بود. دوستش داشتم. مخصوصن این صحنه اش رو: رهبر تروریستها با خونسردی تموم به دیکاپریو که اسیرشونه نگاه می کنه و جواب حرفهاشو می ده. دست آخر دیکاپریو بهش می گه خودت خوب می دونی که برای خدا نمی جنگی. شما همه از نفت تغذیه می شین و باور کن، روزی که نفت تموم بشه شما همه محو می شین، زیر خاکستر تاریخ دفن می شین! اینجاست که طرف کنترلش رو از دست می ده علی رغم ظاهر خونسردی که حفظ می کنه. می گه مثل این که شما اینجا خیلی راحتی. چطوره یه کم باعث ناراحتیت بشم؟! و با چکش می کوبه روی انگشتهای طرف.
تا باشه فیلم خوب ایشاالله! واقعن امیدوارم گلشیفته جایگاهش رو تو سینمای دنیا پیدا کنه، هم به خاطر خودش هم بلکه بتونه یه کم کلیشه های رایج خاورمیانه رو تغییر بده.
خب دیگه من از منبر بیام پایین برم رد کارم.