می خوام امشب با خدا شکوه کنمشکوه های دلمو تو می دونی
بگم ای خدا چرا بختم سیاس
چرا بخت من سیاس تو می دونی
پنجره بسته می شه شب می رسه
چشهام آروم نداره تو می دونی
اگه امشب بگذره فردا می شه
مگه فردا چی می شه تو می دونی
عمریه غم تو دلم زندونیه
دل من زندون داره تو می دونی
هرچی بش می گم تو آزادی دیگه
می گه من دوست دارم تو می دونی
اولین باری که این آهنگو شنیدم با عمه بودم و نوه اش که همسن و سال منه. پسرعمه این آهنگو گذاشت و عمه با لبخند محوی گفت یادش بخیر اون موقعها وقت خیاطی چقدر این آهنگ رو دوست داشتم. همیشه با رادیو زمزمه اش می کردم.
من گفتم خب حالا هم زمزمه اش می کنیم.
امین آهنگو دوباره گذاشت. من و امین و عمه باهم این آهنگه رو خوندیم و چه فازی داد.
اون موقع فکر می کردم چه عمه متفاوتی. آخه موسیقی موردعلاقه دوتا عمه دیگه ام از روضه حضرت ابوالفضل فراتر نمی ره. درحالی که این یکی عمه پایه انواع موسیقی بود و تماشای فیلم. می نشست با ما فیلمهای هالیوودی تماشا می کرد و براش ترجمه می کردیم. مادرم همیشه می گفت عمه ات یک اسطوره است از مقاومت و اتکا به نفس. نمی دونم چرا هرچی تو زمان عقب می ریم اسطوره ها قوی تر و آدمها محکم تر می شن.
به هرحال، اون موقع چندان حالیم نبود که چرا عمه این طور با سوزدل این آهنگ رو زمزمه می کنه. آهنگی که شعرش به نظرم قافیه هم نداشت. اما صدای عمه یه چیز دیگه بود وقتی می خوند عمریه غم تو دلم زندونیه...
دلم براش تنگ شده. این عصر جمعه از اون عصرهای جمعه است که دلم می خواد برم اهواز. دلم می خواد برم در خونه اش رو بزنم و بگم سلام عمه جون سورپریزتون کردم! اومدم یکی دوماه پیشتون بمونم! اونم با لحن سرخوش همیشگیش بگه بیا تو ببینم مری گل بابات! دردونه حسن کبابی! چی شد یاد ما کردی؟ بعد من از کیفم یه سی دی بیارم بیرون و بگم عمه این آهنگه رو که دوست دارین براتون زدم با کیفیت عالی! اگر اون عمه ماست که حتمن از برکت نوه ها سی دی پلیر هم داره. سی دی رو بذارم تو پلیر و سرم رو بذارم روی دامنش و باهم زمزمه کنیم: عمریه غم تو دلم زندونیه دل من زندون داره تو می دونی...