|
شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۳
دو.پی.آر
می گن ايرونيها خوش استقبال و بد بدرقه هستن.
البته اين خاص ايرونيها نمی شه، ناپلئون می گه ملتی که الآن برای استقبال از من اين طور فرياد می کشن، اگه منو پای گيوتين هم می بردن باز همين طور هلهله می کردن.
به نظر من ايراد از مستقبلين گذشته و بدرقه کنندگان آينده نيست، تقصير مهمونهاست که اولش با نيش باز می يان ماحصل آخرشون کوله بار کثافته.
خب، خوشتيپ مک کويين، اين بار هم می خوای گريه کنی دلمون بسوزه؟ اين بار که گريه قضيه رو عوض نمی کنه بهتره صادقانه به ريش همه مون بخندی از همون خنده های دلبرکُشِت.
آی پدر خريت بسوزه که هرچی می کشيم از دست همون می کشيم.
راننده تاکسی خط انقلاب به سيد خندان گفت آره نسل جديد هی به ما می گه واسه چی انقلاب کردين ما رو انداختين تو دردسر؟ من می گم آره ما انقلاب کرديم، خوب کرديم، حالا اگه راس می گين و ناراضی هستين شوما هم انقلاب کنين.
پسر جوونه که جلو نشسته بود گفت ای آقا، نسل ديوونه شما سنگی تو چاه انداخت که صد تا نسل عاقل بعدی نمی تونن درش بيارن.
گفتم نه سنگه از اول تو چاه بود، هر نسلی زور زده سنگه رو بياره بيرون، منتها پرتابش کرده تو عمق بيشتر.
پسره گفت بالاخره که چی؟
به احترام خر لنگ کريم چند دقيقه ای سکوت برقرار شد.
پيرزنه بغل دستی من به راننده گفت می بينی آقا نسل اينا چقدر نااميده؟
تو دلم گفتم عوضش سنگی که تو چاه می افته درصدی از آب چاهو می ياره بالا.
بعد يادم افتاد بهم می گی استاد سفسطه.
وعده ما بدرقه قبلی و استقبال بعدی.
posted @
۹:۴۸ بعدازظهر
|