سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۳  

دو.پی.آر

می گن ايرونيها خوش استقبال و بد بدرقه هستن.
البته اين خاص ايرونيها نمی شه، ناپلئون می گه ملتی که الآن برای استقبال از من اين طور فرياد می کشن، اگه منو پای گيوتين هم می بردن باز همين طور هلهله می کردن.
به نظر من ايراد از مستقبلين گذشته و بدرقه کنندگان آينده نيست، تقصير مهمونهاست که اولش با نيش باز می يان ماحصل آخرشون کوله بار کثافته.
خب، خوشتيپ مک کويين، اين بار هم می خوای گريه کنی دلمون بسوزه؟ اين بار که گريه قضيه رو عوض نمی کنه بهتره صادقانه به ريش همه مون بخندی از همون خنده های دلبرکُشِت.
آی پدر خريت بسوزه که هرچی می کشيم از دست همون می کشيم.

راننده تاکسی خط انقلاب به سيد خندان گفت آره نسل جديد هی به ما می گه واسه چی انقلاب کردين ما رو انداختين تو دردسر؟ من می گم آره ما انقلاب کرديم، خوب کرديم، حالا اگه راس می گين و ناراضی هستين شوما هم انقلاب کنين.
پسر جوونه که جلو نشسته بود گفت ای آقا، نسل ديوونه شما سنگی تو چاه انداخت که صد تا نسل عاقل بعدی نمی تونن درش بيارن.
گفتم نه سنگه از اول تو چاه بود، هر نسلی زور زده سنگه رو بياره بيرون، منتها پرتابش کرده تو عمق بيشتر.
پسره گفت بالاخره که چی؟
به احترام خر لنگ کريم چند دقيقه ای سکوت برقرار شد.
پيرزنه بغل دستی من به راننده گفت می بينی آقا نسل اينا چقدر نااميده؟
تو دلم گفتم عوضش سنگی که تو چاه می افته درصدی از آب چاهو می ياره بالا.
بعد يادم افتاد بهم می گی استاد سفسطه.

وعده ما بدرقه قبلی و استقبال بعدی.

posted @ ۹:۴۸ بعدازظهر