|
چهارشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۳
نگو که تو سينه من درد بی درمونی نبود
تو سفره خالی ما غصه بی نونی نبود
نگو که دست روزگار، شاهپر پرواز رو نبست
نگو که تو کنج قفس، قناری زندونی نبود
به من نگو ای نيمه جون، نونت نبود، آبت نبود
رو سقف آسمون شب بلور مهتابت نبود
به هر طرف رو می کنم، درها به سوی بستنه
چينی نازک دلم، رو لبه شکستنه
به کی بايد رو بزنم، کيه جوابمو بده
کيه دوای درد اين حال خرابمو بده
اينو به نظرم نسل اول می خونن واسه نسل دومی که ما باشيم.
خلاصه که زکی اصغر آقا...
posted @
۹:۵۶ بعدازظهر
|