سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     چهارشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۴  

پازل

اگه اين مادام نباشه کی به من چايی می ده؟ کی دلش برام تنگ می شه؟ هيشکی. هيشکی هم بهم نمی گه عزيز. حتی مامان هم نمی گه. فقط می گه باز زد به سرت. خب بگو. تو هم بگو زد به سرت. من که آره.
بيا برات تلويزيون بشم، اخبار بگم. در درگيريهای اريتره سه مليون نفر. در زلزله خيلی مليون نفر. بوش می جنگه ای جنگجو، ای جنگجو. بهش بگو بياد با من پيش مادام دم نوش بابونه بخوره کليه هاش خوب بشه. همه می ميرن، نفر هم روش. آره من که.
گفتش می رم سربازی. گفتم دو سال که قابل اين حرفها رو نداره. بيا برات نقشه بشم تايباد رو نشونت بدم. ايناهاش تو مرز افغانی دلمه. افغانيا صبح تا شب تو دلم قدم می زنن. علی برگشت چپ چپ نگام کرد. گفتم تو بيا مرکز دلم، ولی با پوتين سربازی قدم نزن. منم هروخت می رم خونه کفشهامو در می يارم که قالی کثيف نشه. آره دو سال که قابل اين حرفها رو نداره. می گن با بچه تهرونيا لجن می اندازنشون جاهای پرت. بعد بچه شهرستونيا رو می يارن تهرون که به بچه تهرونيا گير بدن. همه با بچه تهرونيا لجن. که تو هم آره، نه؟ همه با من لجن. لجن. لجن... خفه شدم، پنجره رو باز کن.
زنيکه باز اينجا پيدات شد؟ بذار بمونه بيا چايی بخور. چقدر اين مادام گله. خب ديگه چی می خوای؟ تيکه پازلمو می خوام. از هفت تيکه يه تيکه اش کمه. می گن هفت شانس می ياره. منم شانس می يارم. علی هم شانس داره. می گن تايباد از اينجا دوره. می گن تايباد با تهرون لجه. بيا برات اونا بشم، منم بگم. می گن مملکتو داغون کردن که تهرونو بسازن. علی می گه چه ساختنی، هی همه با هم بد. بيا من با تو خوب. به حول و قوه الهی می زنيم مملکتو می پاشونيم از هم. دخترهای بد تو مولودی با هم خوندن علی علی مولا علی. گفتم علی مال منه چی می گين شما؟ اجرت با حضرت جرجيس.
رفتم بنياد از بالای سيمهای خاردار پريدم تو. گفتن چی کاره ای؟ گفتم دوست دختر شهيدم. سرباز دوست دختر نداره. سرباز مردونيگيشو نگه می داره واسه تجاوز به اسيرا. ديره خواهر. نه سهميه مونده نه پول نه دانشگاه نه هيچی. تيکه اشو بدين يه تيکه اش کمه. سگ خور نمی خوای همينو ازت می گيريم برو سر قبر خالی گريه کن. بيا برات قبر بشم تو گريه کن سرم.
علی گفت بيا با من بخواب. گفتم کجا؟ گفت رو درخت. بعد رفت خودشو بست به درخت. من رفتم سينما، قرار بود لاک پشتها پرواز کنن، هيچ لاک پشتی اونجا نبود. رفتم وسط سربازهای فيلم داد زدم علی کجايی؟ گفت من علی نيستم سربازم. گفتم پس چرا دختره رو؟ گفت دستور مافوقمه. گفتم مافوقت به فلانت هم کار داره؟ گفت مافوقم به هرچی نه بدترمه کار داره. دختربچهه چی؟ چرا مافوقها به هرچی نه بدتر همه است کار دارن؟ دختر بچه گفت علی با هرچی نه بدترش رفت. بيا برات چوب بشم منو بگير بپر. تو چوبی يا مرغابی يا لاک پشت يا چی؟ من همون جمله هه ام که لاک پشته گفت، افتاد پايين.
ای مامان علی. بابت داشتن چنين فرزندی به شما تبريک می گوييم. بابت همين می بنديمش به درخت، ما که نه، اشرار. همونا که لجن. همونا که گرد دارن. همونا که ايش ايش. خوشگل می شه هفت تيکه. مافوقت داشت به فلان سربازهاش دستور می داد، تو رو تنها فرستاد کشيک؟ يه شب که هزار شب نمی شه. يه شب تنها کشيک می دم، از روی درخت. کشيک ستاره های کويرو می کشم که آدم بدها ندزدن بزنن به سينه اشون جای مدال افتخار. يه شب می رم تيکه پازلمو پيدا می کنم. سرافراز باش مامان علی، شهدا درس استقامتن. تيکه علی کجاست؟ تو کلاس درس. رو کتيبه دعای شروع درس. يا رو کتيبه دعای خاتمه درس. بارالها تو طياره پشتيبان منی، از طرف کاپيتان اف. ما می خوايم يه ملت نورانی باشيم. همه افت ولتاژمونم واسه همينه لابد. لامپ اضافی خاموش.
پسر مو بلنده تو کافه مادام گفت تو هم مثل من همه اش می يای اينجا. گفتم دنبال تيکه علی می گردم هروخت دلم می گيره می يام اينجا. گفت من دنبال تيکه خودم می گردم. بگردين. همه تون بگردين. اما من تيکه نمی شم که تو بگردی دنبالم. می شم يه پازل کامل. يه خط از اين ور يه خط از اون ور. نمی تونی منو بچينی اما علی می گه بيا پازل بازی. پارل هفت تيکه آسونه. می رم رو درخت. يه تيکه امو می دم به مادام. يکی مال پسر مو بلنده که اينقدر ول نگرده. يکيش مال مامان علی که کمتر گريه کنه. يکی ديگه اش هم مال دختربچهه شايد سرش گرم بشه کمتر دردش بياد. يکی مال سربازه بلکه زاپاس نيگرش داره اقلا اختيار فلانشو بگيره دست خودش. به مافوقه هيچی نمی خوام بدم اما به خاطر علی که داره سرتکون می ده، سگ خور يکی هم مال اون، ولی فکر نکنم به کارش بياد. بيا علی. هفتمی مال تو، آخه هفت شانس می ياره. علی می گه شيش تيکه امو هم دادم به اونا که پازلم کردن. اين پايين پازل ناقصيه، هرکی تيکه از اون يکی می کَنه و با همه لجه. عوضش رو درخت هيشکی با هيشکی لج نيست. حتی با پازلی که هيچی تيکه نداره.

posted @ ۱۰:۴۷ بعدازظهر