سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     دوشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۴  

تو از مردم متنفری. اما من دوسشون دارم. تموم رنجهاشون، نگاههای نگرانشون، پستيهاشون و تلاش مذبوحانه ای رو که واسه زندگی دارن دوست دارم. تو روشنفکر اشرافزاده ای. دستکش دست می کنی که دستهات کثيف نشه و بوی گند جامعه دماغ کوچولوتو آزار می ده. اما دستهای من آلوده است. اونا رو تا آرنج تو کثافت و خون فرو کردم...

دستهای آلوده، نمايشنامه سارتر... بعضی نوشته ها هستن که کهنه نمی شن، يکيشم همينه که داستان تکراری پوچ بودن مبارزه سياسيه واسه سعادت مردم. ديروز وسط همه کارها، رفتم رو سايت روزنامه شرق ول گشتم طبق معمول حالم گرفت. درباب سالگرد قتل عام ارامنه نوشته بود و آمارهای تکون دهنده ای از نسل کشيهای قرن بيستم که لامصب هيچ جای دنيا رو بی بهره نذاشته. از نسل کشی نازيها تو اروپا بگير تا قحطی تحميلی استالين تو روسيه و قتل عام چينيها به دستور مائو، خمرهای سرخ، شورشيهای کامبوج، جنگهای داخلی آفريقا، آمريکای لاتين،... آدم مات می مونه خدا چه جونوری ساخته که اينهمه هم بهش می نازه. مسخره اينجاست که نوشته بود ترکيه از قبول قتل عام ارامنه سرباز می زنه چون می خواد بره تو اتحاديه اروپا، اين چشم آبيهای مامانی مدافع حقوق بشر بهش می گن ايش ايش تو ارمنيها رو کشتی، رات نمی ديم تو بازی. تاحالا کسی از دولت انگليس پرسيده تو اين چند قرنه دنيا رو به چه گندی کشيدی؟ کسی جنايتهای فرانسه و ايتاليا رو تو آفريقا يادش مونده؟ يا همون آلمان نازگل مامانی که به سبک هيتلر دلتون خوشه آرياييه و با ايرانيها خوبه، يه چشمه از الطافش همون بمبهای شيميايی بود که داد به عراق يه کم هوا رو خوشبو کنه برامون.
من واقعا سر از کار دنيا در نمی يارم. قرار هم هست بهش فکر نکنيم دو دستی کلاه خودمونو بچسبيم، نه؟ تا ببينيم اين وضعيت کی گريبان خودمونو می گيره و به خاطر يه مشت احمق که هدفشون تو زندگی فقط خيط کردن خداست، می ريم سينه خاک و می شيم يه مشت عدد و آمار واسه تاريخ.
اينا بماند يه خبر ضد حال اين که کارنامه توقيف شده. زکی! تنها مجله ای بود که تمومشو می خوندم و باهاش حال می کردم و منتظر بودم شماره بعديش در بياد. موندم بی مجله، خلاف تمدن نيست تو رو خدا؟ ايراد نداره مجله راه زندگی می گيرم، شايدم مجله خانواده. خودمم واسه ستون زخم خوردگان تقدير يا بر سر دوراهی يا من همسر دوم بودم، مطلب می نويسم.
- دختری هستم 10 ساله که بابا و داداشهام زدن مامانمو کشتن، منو تو خونه زندونی کردن هر روز هم با سيخ داغ شکنجه ام می دن، اين نامه رو هم با کبوتر نامه بر واسه تون می فرستم، مشاور محترم من چه غلطی بکنم؟
دخترم همانا مشکلات پايه زندگيست، با پدرتون بسازين سعی کنين بهانه دستش ندين، کتک هم نوش جونتون.
- سرگذشت الف.ب از ناکجا: من خيلی دختر درسخونی بودم اصلا هم دنبال پسرها نبودم ولی بابام 13 سالگی به زور شوهرم داد شوهرم نذاشت درس بخونم بعد رفت يه زن ديگه گرفت، بعد 7 تا بچه آوردم بعدش شوهرم مرد، بعدش با يکی ديگه عروسی کردم، بعد بچه هام عروسی کردن، بعد اين يکی شوهرم هم مرد، بعد حالا دارم دوباره شوهر می کنم، خلاصه ناراحت نباشين دهن باز بی روزی نمی مونه.
- پاسخ به سوالات شما: در يک کلام به قول شاعر، خاله اگر به روی تو افتد با من، دايی اگر افتاد خودت می دانی.

بدک هم نيست. شايد کارمون بگيره.

posted @ ۹:۵۸ قبل‌ازظهر