|
چهارشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۴
ای موجود مذکر...
اين پست وبلاگ زاغارتو بخونين. خنده داره، نه؟ به نظر من اصلا خنده دار نيست، خيلی هم بی مزه است. خنده داريش اينجاست که اين پست به من برخورده!
پدربچه ها در مقام دفاع می گه خب می دونی، اين چيزها بين پسرها جوکه. نمی دونم اگه مجبور بودين هر روز صبح يه ردای سياه بلند عين خاخامهای يهودی تنتون کنين و يه لحاف ضخيم به اسم مقنعه رو سرتون بکشين و بياين سر کار، بازم اين چيزا واسه تون جوک بود يا نه. يه آستين کوتاه پوشيدنو واسه تون ممنوع کردن چه داد و هواری راه انداختين، يادتون رفته؟ تابستون که می شه پيرهن و شلوار نازک می پوشين باسن مبارکو می اندازين بيرون، ياد ندارم تاحالا به اين موضوع خنديده باشم. شايدم ان الله يخلق ماتحت المومنات مضحکا؟
مساله هيچ کدوم اينا نيست. مساله اينه که شما به قانونی که خودش باعث ضايع کردن خودش می شه می خندين، منم دلم از همين قانون که عمريه تحقيرم کرده، گرفته. منتها چی کار کنم؟... نق می زنم!
posted @
۱:۴۳ بعدازظهر
|