|
یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۴
يه دستمال کاغذی که روش رد ماتيک قرمز تند به شدت کشيده شده و دم در ورودی يه اداره دولتی افتاده، می تونه خيلی معنی داشته باشه. البته من موندم تو کف که طرف ساعت 8 صبح چه حالی داشته واسه از خونه اومدن تا اداره يه همچين ماتيک عربی بزنه.
راست و دروغش گردن راوی، يکی از بی شمار همکلاسی که تو بی شمار کلاس کامپيوتر پيدا کردم تعريف می کرد با مينی بوس داشته می اومده کلاس. داستان مال سال 78 اون وراست. خلاصه يه زن و شوهره نشسته بودن رو صندلی، خانومه آرايش تندی داشته. يه يارو با سه من ريش و تسبيح و اينا سوار می شه روبه روی اينا زل می زنه به خانومه و می گه خانوم! من رنگ ماتيک شما رو دوست ندارم! شوهره داد و بيداد که خفه شو مرتيکه و اينا از اون ور هم داد و بيداد که زنت واسه من و امثال من که تو خيابونيم آرايش کرده ديگه؟ خب من اين رنگو دوست ندارم. آخر سر هم زن و شوهره وسط راه پياده می شن.
هان؟! بنده نظر خاصی در اين باره ندارم. به عنوان يه زن آرايش کردنو دوست دارم و ازش لذت می برم. (خيط شدی قضيه رو تحليل نکردم يه مشت فحش نثار ريشووه بکنم ها؟! بمون تو خيطی! )
posted @
۱:۵۱ بعدازظهر
|