سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     پنجشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۴  

ايران

روزگاری آقای شريعتمداری مدير منصوب کيهان برای ترساندن اهل اصلاح نوشته بود بسم الله ما ترمز و فرمان را بريده و در سرازيری به راه می افتيم تا ببينيم شما چه می کنيد. شعار هميشگی آقايان. من در جواب ايشان نوشتم "هيچ. ما از ترس کنار می کشيم، اما ممکن است بپرسم شما آن ماشين ترمز و فرمان بريده را به کجا می توانيد برد".
(مسعود بهنود)

به نظر من اغلب نوشته های بهنود به انشا بيشتر می مونه. بماند که بعضيها از اين ور بهش می گن منحط فاسد غربی بعضيهای ديگه از اون ور بهش می گن خودفروخته اهل معامله مزدبگير حکومتی. اما بعضی وقتها، خداييش متنش منو می گيره (مثل متن بالا) ذاتش هرچی هست قاعدتا به من ربطی نداره، نه؟ يه متنی هم تو کتاب از سيد ضيا تا بختيار داره که خيلی دوستش دارم، حالا دقيقشو حفظ نيستم اما فحوای کليش اينه:
" استخوانداران سياست مانند تيمورتاش يا مرده بودند يا جلای وطن کرده. درباريان هم به جز تاييد فرمايشات قبله عالم و نوکری در زير سايه الطاف همايونی کاری نمی دانستند و درک آنهمه حوادث جهانی در ذهن ديکتاتور پير نمی گنجيد. خيال خود را خوش کرده بود که هيتلر بنا به مصالحی در شوروی توقف کرده و کار را يکسره نمی کند! وقتی سرانجام نخستين هواپيماهای متفقين بر آسمان بوشهر پديدار شدند و ايران از هر طرف مورد هجوم قرار گرفت، باور کردنی نبود که در طی اين سالها هيچ کس از آنچه در جهان می گذشت اطلاع نداشته باشد. فرمانداری بوشهر، وحشت زده خبر ظهور هواپيماهای بيگانه را به تهران رساند. وقتی از جانب تهران سوال شد هواپيماها در چه جهت و به چه سمتی حرکت کردند، جواب آمد: از عسک اعليحضرت، رفتن به طرف پنجره!"

حالا يه ديالوگ لوس از کتاب خاله زنکی دزيره که هيچ ربطی به بهنود و نوشته هاش نداره:
دزيره: بازهم... تلفات اين جنگ خيلی سنگين بوده... حالا می خواد چیکار کنه؟
ژوزفين: شايد تسليم بشه. اما فکر می کنم برمی گرده، سپاهی تجهيز می کنه و يک جنگ تازه
دزيره: اما خانم به سر فرانسه چه می ياد؟
ژوزفين (با پوزخند): مگه بناپارت و فرانسه، يکی نيستن؟!

posted @ ۱۱:۳۷ قبل‌ازظهر  


Comments:
ایران... دلم براش می سوزه
 
ارسال یک نظر