سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     پنجشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۴  

من به ياد عطر بارون زده گلهای پونه
می کشيدم پای خسته مو تو جاده
به هوای بوی خونه
وقتی که صدای خونه
منو تا آخر جاده می کشونه
اين سراب توی جاده
که چشامو می سوزونه

اولين عيد من دور از ايران... انصاف نيست. ترافيک و گرونی اسفند رو از دست دادم، اما بارونهای خوشگلشو با بوی عيد که به بوی دود غلبه می کنه چی؟ يا اون شادی پنهونی که علی رغم تموم تلاشهای حکومت باز تو چشمهای تموم مردم هست، حتی اون فقير فقيرها چی؟ البته می دونم اگه ايران بودم الآن به هردری می زدم عيدو بزنم بيرون تحمل اينهمه کينه و عقده حکومتيها رو از همين يه عيد ملی که برامون باقی مونده ندارم. يعنی اساسا تحمل اينهمه نفرتو ندارم، کجای دنيا حکومت اينقدر از مردم متنفره آخه؟ نوروز که مثل نفت نيست که بگی بايد غارت بشه واسه دادن حق حساب و خريد اسلحه واسه تروريستهای لبنان و عراق و خلاصه حفظ قدرت. غارت نوروز منفعت اقتصادی يا سياسی نداره فقط نشون دهنده نفرته.
يادمه پارسال دم عيد رفته بوديم تجريش خريد. حال و هوای تجريش دم عيد نزديک کوه... وای محشره. يه پيرمرد مفلوک هم بساط پهن کرده بود شمع می فروخت، ما هم رفتيم واسه هفت سينمون شمع سبز بگيريم، مامان عاشق سبزه. چند تا ديگه هم مشتری داشت که مامور نيروی افتضاحی سررسيد. می دونی پليس تو ايران تنها هدفش ايجاد ناامنی واسه آدمهای بی آزاره. مرتيکه قلدر سر پيرمرد داد کشيد باز بساط پهن کردی؟ مگه نگفتم جمع کن؟ پيرمرد سرشو انداخت پايين، ما همه زل زديم به مرتيکه. مامان دراومد که پسرم چی کارش داری، همين يه شب عيده بذار کاسبيشو بکنه عيدش عيد بشه. يارو محل نذاشت و داد زد جمع کن و با لگد زد يه سری شمعهاشو انداخت و شکوند. پيرمرد دستهاش می لرزيد هيچی نگفت و شروع کرد به جمع کردن. يار به مرتيکه گفت می خوای جمع کنه خب جمع می کنه چرا ديگه شمعهاشو می شکونی عقده ای؟ خوش داری بگی زورت زياده، زورت هم به اين رسيده؟ عوضی دوباره لگد زد تو شمعها. حال همه مون گرفته بود. ما و مشتريهای ديگه شروع کرديم به خريدن شمعهای شکسته. دو سه هزارتومنی کاسب شد و بقيه رو جمع کرد و رفت. يار می گفت شب عيد شهرداری با عوارض خون کاسبهارو تو شيشه می کنه، اينا چون عوارض نمی دن واسه شون مامور می يارن. خب گيرم طرف مامور بود و معذور، اما اون نگاه نفرت آميزی که به ما انداخت چی؟ وقتی داشتيم شمعها رو می خريديم چنان با نفرت و کينه نگامون می کرد که گفتم اگه شرايطو مناسب می ديد با اون ژ-3 روی شونه اش همومونو می بست به تير.
بماند که تو خيلی از کشورها، مثلا همين جا، تو مناسبتهای خاص دولت بعضی از خيابونها رو می بنده يا درصدی ازشونو می گيره واسه دستفروشها، معاف از ماليات و از هفت دولت آزاد. که هم کمکی باشه به حالشون و هم تا حدودی قيمتهای بازار رو متعادل کنن. موضوع اينجاست که نمی شه تو ايران يه چيزی مال مردم و واسه دل مردم باشه و دولت توش گند نزنه، گيرم هيچ ضرری هم براش نداشته باشه. کار از کنترل مردم گذشته به تحقير و خرد کردن علنی شخصيت مردم رسيده. مثلا تجمع روز زن، گيرم دستور داشتن تجمع رو بهم بزنن، چرا بهشون فحش ناموسی دادن ديگه؟ اين غير از کينه و نفرته؟
با اين احوال، با وجود شورای امنيت و اونهمه جيب گشاد کشورهای ديگه که واسه چاپيدن تتمه منابعمون دوخته شده (باز دم آمريکا گرم که موضعش مشخصه) و به کوری چشم اونی که بيشتر از همه ازمون متنفره، عيد رو حال می کنيم. شمايی که تو ايرانين، اين تن بميره بيشتر حال کنين. بزرگترين ايستادگی جلوی دشمنی که به هرقيمتی شده می خواد خردمون کنه، اينه که خرد نشيم و روحيه مونو حفظ کنيم. (ارواح عمه اجداد روضه خونت، سفالينه!)

posted @ ۵:۵۰ قبل‌ازظهر