سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۵  

بودا

فردا تولد بوداست.
بودا جون، تولدت مبارک.
دوستت دارم.
يعنی از اون موقع که ايران بودم ازت خوشم می اومد، ولی حالا بيشتر خوشم می ياد.
البته کماکان حاضر نيستم به هيچ آخوندی باج بدم، اعم از بودايی و غير بودايی.

اين همکلاسی بودايی من با خونوادش نذر کردن سه ماه لب به غذايی که موجود زنده ای به خاطرش کشته شده، نزنن. بنابراين از غذاهای با منشاء حيوانی فقط شير و مشتقاتشو می خوره، باقيش همه سبزی و برنج. ما که جلوش ساندويچ ژامبون و املت و کيک می لمبونيم، هيچ واکنشی نشون نمی ده، حتی چپ چپ هم نگاه نمی کنه. حالا نمی دونم به خاطر عقيده شه، يا به خاطر اينه که تو اقليته. بعضی مسلمونا (والبته فقط بعضی از مسلمونا) وقتی تو ديار اجنبی روزه می گيرن، تريپ احترام به آزادی عقيده دارن منتها بساط روزه داريشون تو مملکت خودشون ديدنيه. فرق نداره زن حامله، بچه فسقلی، آدم مريض يا هر کس ديگه، جلوشون يه چيکه آب از گلوش پايين بره، کمترين واکنششون نگاه پر از نفرتيه که انرژيش به اندازه خمپاره آدمو سوراخ می کنه! حالا اگه سعادت نصيب ما شد و رفتيم به ممالک بودايی، سرک می کشيم ببينيم ايام روزه داری اونجاها چه خبره.
اين رفيق بودايی ما از يه رسم باحالی تعريف می کنه به اسم روز سکوت يا روز آرامش يا يه همچين چيزی. تو همچين روزی، نه حرف می زنی، نه تلويزيون و ساير وسايل وق زننده رو روشن می کنی، نه حتی چراغ روشن می کنی. تو سکوت و تاريکی مطلق می شينی، می ری به اعماق درونت، به عبارتی به هپروت، تا روحت آرامش پيدا کنه و اعصابت بياد سرجاش. البته اگه همچين روزی توی يه کشور بودايی باشی، رسما کله پا می شی چون چراغ خيابونها و کوچه ها رو هم خاموش می کنن!
بالاغيرتا بدک نمی شد ما هم از اين رسمها تو مملکتمون داشتيم. فکرشو بکن اگه سالی يه روز تموم سياستمدارهای ايرانی، زبون به دهن بگيرن و يه کم راجع به کارهاشون فکر کنن، اوضاع چطور می شه؟!
هيچی، اگه ماييم، لابد اون روز کلی ايده جديد به ايده های فعليشون اضافه می کنن!

به هرحال تولد بودا و عيد بوداييها مبارک. (بنده از طرف انجمن بوداييان خواننده وبلاگ سفالينه از تبريکت تشکر می کنم!) من هم به نوبه خودم، از اين که دنيا حضور بودا رو تجربه کرده خوشحالم. (نوبه خودت و خوشحاليت منو کشته!) به نظرم وجود آدمهايی مثل اين شاهزاده نشون می ده خدا همچينم به خاطر آفرينش آدم جلوی ابليس خيط نشده و هنوز می شه به بشريت اميد داشت. (اينم دو کلمه از مادر عروس)

posted @ ۱:۰۵ بعدازظهر