سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     پنجشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۵  

از مرگ پسرعمو به این طرف یه جورایی سنگدل شدم. از یه طرف عمیقا و با تمام وجود برام ثابت شد که رحم و مروت تو کار زندگی نیست و می تونه بدترین ضدحالها رو بهت بزنه، از طرف دیگه فکر می کنم خب مگه چی می شه؟ هرچی بشه، حالت از حال عمو و زن عمو که خراب تر نمی شه؟! پس اونا چطور دارن زندگی می کنن؟!... بگذریم.
خدا واقعا به این پرشین بلاگ خایه مال صد در دنیا و هزار در آخرت عوض بده که هر از چندگاهی به یادت می یاره ایران تو وجود تو و چندتا مثل تو خلاصه نشده و طیف فکری داریم هزار رقمه. تو وبلاگ طلبهه که لینکشم گم کردم خوندم که یه بنده خدایی خیلی تو موسیقی کار درست بوده تا اونجا که توی یه مجلسی همه داشتن با آهنگ مطربا حال می کردن این در می یاد می گه سیم نمی دونم چی چی تار دست فلانی مشکل داره. بعدا توبه می کنه موسیقی رو می ذاره کنار و به خدا رو می یاره و می شه نمی دونم کی. حالا وقتش نرسیده ما هم... (نه جون من اطلاع رسانی بیطرفانه رو حال می کنی؟! یکی یه چیزی بلد بوده بعد یه طوری می شه که می شه یکی دیگه! قربون خودم برم با این تعریف کردنم) خلاصه رگ عرفان ما زد بالا، موندیم تو کف که خدا رو نمی شه تو موسیقی پیدا کرد؟ مگه عطار نمی گه خدا دنیا رو با موسیقی آفرید؟
دنیایی که توش موسیقی ممنوعه، شراب ممنوعه، زیبایی زن ممنوعه، رنگ ممنوعه، هنر تجسمی ممنوعه،... به نظرم تو همچین دنیایی پیدا کردن خدا سخت تره، چون خدا تو همه چی و همه جا هست. هرچی دایره ممنوعه ها رو بزرگ تر کنی، منابع بیشتری رو واسه به قول خودت "رو کردن به خدا" از دست می دی.
خدا دنیا ساخته به این قشنگی و این تنوع، چرا اصرار دارین اینقدر سرد و بی روحش بکنین؟
درد اینه که آدم بی سلیقه، شرابو کرده مترادف استفراغ و عربده کشی، زیبایی رو کرده مترادف هرزگی، خلاصه به دنیا و آسمون و زمین و زمان و مفهوم يه جا گند زده، اونم چه گندی.

خیلی عرفانی شدم بابا، یکی بیاد منو جمع کنه.

پی نوشت: خایه مالان در جهان صنعتگرند...

posted @ ۱۰:۵۵ قبل‌ازظهر