|
سهشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۵
آهاااااای ملت! نمایشنامه چهارصندوق بهرام بیضایی رو از دست ندین! البته تو مقدمه دیوان نمایشنامه هاش، نوشته چندبار بد فهمیدن و بد اجراش کردن، فلذا توصیه می کنم با خود متن نمایشنامه حال کنین! درضمن به روی من نیارین که دوزاریم کجه و دیر کشفش کردم!
بدبختانه ملت حرفیم. هزارهزار شاعر و نویسنده داریم که دردهامونو فریاد بکشن، اما دریغ از یکی که راه عملی واسه درمان داشته باشه! واسه همینه که کتیبه های تخت جمشید رو هم که بخونی، باز می گی ای والله، این نوشته ها حکایت امروز ماست!
خداوند این کشور را از دشمن، از خشکسالی، از دروغ حفظ کند... الهی آمین!
بعله! داداشمون بودجه مملکتو ول کرده رفته سراغ برادران مومن کمونیست نه جون من عکسو حال می کنی؟! اوضاع دانشگاهها که قربونش برمه، گرونی که بیداد می کنه، عربستان که شاخ شده، آمریکا که تکلیفش معلومه. و هنوزم دارم می سوزم که سر انتخابات شورای شهر، مخصوصن تهران، خانومها و آقایون خشتک همدیگه رو جر دادن، واسه این که ملت رو بیارن پای صندوقها فقط از فحشهای ناموسی صرف نظر کردن، شعارهای سال 76، تهدید، تطمیع،... اما یکی از آلودگی هوا که معضل اصلی شهرهای بزرگه دم نزد. انگار مردم هم همچین انتظاری نداشتن، همه منتظرن ببینن کی خفه می شن به سلامتی. هرکی خفه نشد، قدرت به اون می رسه دیگه. آخه جون آدم اینقدر مفت؟؟؟؟؟؟
ظرفیت خبردونیم پره، دلم می خواد خودمو از درخت دوریان دار بزنم! اونایی که نمی دونن دوریان چیه، بدونن یه میوه استوایی پر از خارهای سفته که بوی لاشه خر مرده می ده و مزه روغن سوخته موتور پیکان! البته مطمئن نیستم درخت باشه، ولی خیالی نیست اگه بوته بود واسه خودکشی می رم از بالا می پرم رو بوته اش! نمی دونم اونایی که از نزدیک با تمام این مسائل دست به گریبانن می خوان با زندگیشون چی کار کنن؟!
posted @
۶:۵۰ قبلازظهر
|