سفالينه
مهٔ 2004  
ژوئن 2004  
ژوئیهٔ 2004  
اوت 2004  
سپتامبر 2004  
نوامبر 2004  
دسامبر 2004  
ژانویهٔ 2005  
فوریهٔ 2005  
مارس 2005  
آوریل 2005  
مهٔ 2005  
ژوئن 2005  
ژوئیهٔ 2005  
اوت 2005  
سپتامبر 2005  
نوامبر 2005  
دسامبر 2005  
ژانویهٔ 2006  
فوریهٔ 2006  
مارس 2006  
آوریل 2006  
مهٔ 2006  
ژوئن 2006  
ژوئیهٔ 2006  
اوت 2006  
سپتامبر 2006  
اکتبر 2006  
نوامبر 2006  
دسامبر 2006  
ژانویهٔ 2007  
فوریهٔ 2007  
مارس 2007  
آوریل 2007  
مهٔ 2007  
ژوئن 2007  
ژوئیهٔ 2007  
اوت 2007  
سپتامبر 2007  
اکتبر 2007  
نوامبر 2007  
دسامبر 2007  
ژانویهٔ 2008  
فوریهٔ 2008  
مارس 2008  
آوریل 2008  
مهٔ 2008  
ژوئن 2008  
ژوئیهٔ 2008  
اوت 2008  
سپتامبر 2008  
اکتبر 2008  
نوامبر 2008  
ژانویهٔ 2009  
فوریهٔ 2009  
مهٔ 2009  
ژوئن 2009  
سپتامبر 2009  
اکتبر 2009  
نوامبر 2009  
ژانویهٔ 2010  
فوریهٔ 2010  
مارس 2010  
آوریل 2010  
مهٔ 2010  
ژوئن 2010  
سپتامبر 2010  
ژانویهٔ 2011  
آوریل 2011  
دسامبر 2011  
     یکشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۶  

شرمنده گل روی رفقایی که به اینجا سر می زنن. دور از جون شما، سه تا امتحان و چهارتا تکلیف گردن کلفت، تکمیل کار قدیم و شروع کار جدید به علاوه شروع پروژه تحقیقاتی، یه مصاحبه کاری هم روش، تازه همراه با لوله آب ترکیده تو دیوار همه و همه افتادن تو این دو هفته که خدمت شما نبودیم.
خودمو گذاشته بودم رو دور تند. نفهمیدم چی خوندم، چی نوشتم، چی گفتم! خلاصه جاتون خالی دیروز تکلیف آخری رو تحویل دادیم، و مونده گزارش نتیجه تحقیقاتمون که دوشنبه بدیم به استاد. تو این هیری ویری خیلی رو می خواست اگه این ورا پیدامون می شد اما خب چه کنیم که اگه نیایم اینجا غمباد می گیریم.

ملت، از ایران خبرای خوبی نمی یاد که. فعلن بازار بد و بیراه گفتن به جناب رئیس جمهور داغه، من یکی که تره به ریشش هم خورد نمی کنم اگه بگن فحش و فضیحت آمریکاییها درواقع توهین به ملت ایرانه. اولن که توهین و فحش کاری رو خودمون شروع کردیم، هنوزشم که هنوزه جلوی درپنجاه تومنی (سابق!) دانشگاه تهران پرچم آمریکا کشیدن که ملت از روش رد بشن. خب چیزی که عوض داره گله نداره. درثانی ما اگه خودمون فحش خورمون ملس نبود، این توهین مجسم رو نمی کردیم رئیس جمهور! تصدیق بفرمایین که فعلن تو دنیا دور دور عربده کشها و قداره بندهاست، از مدل آمریکایی و اروپاییش بگیر، تا عرب و چشم بادومیش، خب ما هم نزدیک سی ساله این محلو قرق کردیم دیگه. آاااااااای نفس کشششششششششششششش!
فقط دلم می سوزه، این بابا وقتی عینهو گربه ماست ریخته از یینگه دنیا برگرده تموم عقده هاش به شکل مبارزه با بدحجابی و اراذل اوباش و علمک فساد و تهاجم فرهنگی سر ملت بیچاره خالی می شه. ماه مبارک رمضون هم هست دیگه واویلا.

پی نوشت نیمه خصوصی: بچه ها به نظرم ما نمی تونیم وقتی اینجا تو استارباکس نشستیم درباب سهمیه بندی بنزین نظر بدیم. ملت ایران زیاد مصرف می کنن درست، بنزین از علف خرس هم مفت تر بود قبول، اما هرکی هر طرحی رو خرکی تر و بی حساب کتاب تر از بقیه اجرا کنه الزامن آدم شجاع و اهل عملی نیست. به هرحال ما بهتره با هات چاکلتمون سروکله بزنیم، و به فکر بنزین لیتری یه دلار و هفتاد سنت باشیم! اونی که تو اون وضعه، بهتر از من و شما می دونه کل جریان چقدر به نفعش شده یا به ضررش.

پی نوشت کامنتی 1: داداش جان ما ارادت مندیم بسیار. شوک دوم رو نفرمودین چی بود. موندیم تو خماری ها...

پی نوشت کامنتی 2: برم احمد، تا اونجونا که مو دونم، ستم ای مارون علاجی نداره! اما که سختیم و ساختیم! اما نَنُم اچه بی مارون هم نتریم قرار گریم. همو پی تو خشم نی بی تو نم گرم جا! شما قدرشونه دونسه با!... آقا این نمایشگاه سفالینه رو از طرف ما برید حالشو ببرید، ما که مردیم از بی نمایشگاهی و بی کتابی! نه که نباشه ها اما به دل ما نیست. غریبیه دیگه.

پی نوشت کامنتی 3: داداش محسن تعبیر پسته خندون بودن لرها تو آجیل اقوام ایرانی، خدایی معرکه بود. دو نقطه دی!

پی نوشت کامنتی 4: به به چشمه جونم، کجایی دلم برات تنگ شده عزیز.

پی نوشت کلی: چاکریم.

posted @ ۴:۲۲ قبل‌ازظهر