خدایی قلمی شیواتر و به قول فرنگیها ژورنالیستی تر از قلم مسیح علی نژاد سراغ ندارم. خواستم غرغر کنم که این متنش صدای فریادم شد. پاراگراف آخرشو می ذارم اینجا بس که دوستش دارم:
"اين همه پريشان گويي ام از آن است تا گفته باشم سياست بر رسانه پيروز شده است . ما به جاي نوشتن از دردهاي آشكار جامعه ، آسان به دام افتاده ايم و حتي اگر جاي دندان سياستمداران برتن مان رد خون هم بگذارد ، پي آنيم تا كشف كنيم دندان عاريه بوده است و بعد با شعف، بر كشف خويش بباليم .چنان كه اين روزها پاي به كوچه و خيابان و خانه هاي مردم ايران اگر بگذاري ، هيچ كسي غم اش موسويان نيست اما پاي هر رسانه و سياستمداري كه بنشيني صحبت از تنها ظلم موجود! يعني جاسوس خواندن ايشان است. در عرصه هاي كلان تر نيز چنين است، درد ها و فقرها و گرسنگي و برهنگي ها جهاني اين روزها فراموش شده و همه جا تنها صحبت از نزاع هاي كلامي احمدي نژاد و بوش است ....دندان هاي عاريه اي دارند گوشت تن مان را مي كنند ، رسانه اما هنوز مست كشف جنس و كيفيت و مواد به كار گرفته شده در ساخت و پرداخت اين دندان هاست تا مبادا از قافله به فراموشي سپردن دردها و بزرگ كردن كوتوله هاي سياست عقب مانيم."
احتمالن وبلاگش تو ایران فیلتره. اما به هرطریقی زورتون می رسه٬ این نوشته شو بهتون توصیه می کنم خفننننننن.
پی نوشت: گاهی اوقات آرزو می کنم کاش هیچ وقت درطول تاریخ٬ سخنور قهار تو مملکتمون نداشتیم که دردهامونو برامون بیان کنه. شاید این طوری از بغضهای فروخورده و فریادهای نکشیده دلمون سرمی اومد و طاقتمون طاق می شد یه فکری به حال خودمون می کردیم. اما بعد یادم می افته که هروقت جونمون به لبمون رسیده و منفجر شدیم نتیجه چی شده! نمونه اش همین انفجار نور بیست و نه سال پیش!