بازهم کهن دیارا
یک ماهی تو مملکت امام زمان بودیم و حالا از برکت گیج بازی آژانس مسافرتی اوکلند، تو دوبی گیر افتادیم. اگه خدا بخواد امشب حرکت می کنیم به طرف سرزمین ابرهای سفید بزرگ، وگرنه کماکان باید تو مرکزخریدهای بی دروپیکر اینجا ول بگردیم.
از ایران هیچ چی گفتنی ندارم. خوش گذشتنش به خاطر همراهی با آدمهایی بود که تو جهنم هم درکنارشون خوش می گذره. ذکر مصیبت هم که پیش پا افتاده است و تکراری. از امارات هم خوشم نمی یاد. نه رو حساب تعصب ایرانی و این حرفها، احساس می کنم خیلی بی حساب داره گنده می شه. احساس می کنم دیر یا زود یه فاجعه زیست محیطی اساسی چاشنی این همه برج و بارویی که دارن با سرعت نور می سازن می شه. چه می دونم بلکه من ندید بدیدم و هزاروهشتصد برج توی یه اتوبان چهارده بانده به چشمم خیلی می یاد، هه هه هه!
به هرحال اگه نظر منو بخواین، دوبی رو همچینم ایرانیا نساختن. وقتی جناب بیل گیتس هتل نه ستاره می سازه رو کله نخل وسط دریا، آقازاده های ما چقدر از ایران بدزدن بیارن اینجا واسه پوززنی؟!
پی نوشت: ای خدا ما رو زودتر برسون خونه.