ببین عزیزجان! بانوی نمونه! زن تمام عیار! از خودگذشته فداکار! تو حق داری عاشق شوهرت باشی. حتا اگه اونقدر دیوونه باشه که وقت عصبانیت موهاتو مشت مشت بکنه باز تو حق داری عاشقش باشی. حتا اگه بزنه انگشتت رو طوری بشکنه که دیگه خم نشه باز تو حق داری عاشقش باشی. باز من یک ثانیه نمی گم خشونت حقته، حالا که دوستش داری اینقدر بخور که باد کنی! نه بازهم می گم خشونت حقت نیست ولی اگه برات جدایی وحشتناک تر از کتک خوردنه، خب تصمیمی که تو می گیری درسته. من که زیر سقف تو زندگی نمی کنم عزیزجان.ولی عزیز من! فرق بچه آدم با خود آدم می دونی درچیه؟ اینه که آدم مسئول بچه اش هست ولی مالک بچه اش نیست. درحالی که هم مسئول خودشه هم مالک خودش. یعنی تو می تونی جسم و روان خودت رو بندازی زیر مشت و لگد یکی دیگه چون فکر می کنی «عاشق» هستی و ضربه هاش «اونقدرها هم جدی نیست». ولی حق نداری زندگی و سلامت بچه بی دفاع رو هزینه کنی پای عشقی که به پدرش داری. آخه واسه این عشق وامونده چند نفر باهاس قربانی بشن؟! اصلن به اون بچه بدبخت چه مربوطه که کی دیوونه است و کی عاشق یه دیوونه؟!
همه اش جلوی چشمهام مردی می یاد که چنان در شیشه ای خونه رو محکم به هم کوبیده که شیشه خرد شده و خرده هاش ریخته روی صورت بچه چهارماهه تو بغل مادرش. اگر یکی از این شیشه ها می رفت تو گلوش؟ یا چشمش؟ جلوی چشمهام مردی می یاد که بچه شش ماهه رو گرفته، به شدت تکون داده و نعره کشیده که گردنت رو می شکنم لعنتی! گردن بچه شش ماهه رو!!!! بچه ای که تا سه روز بعد از عربده، صداش بند اومده بوده و حتا هق هق هم نمی کرده... می دونی تکون دادن بچه زیر یکسال اگر شدید باشه می تونه آسیب نخاعی بزنه به بچه؟ فکر نکردی اون عربده ها ممکنه پرده گوش بچه رو پاره کنه؟ خدا وکیلی این بچه اگر قطع نخاع می شد، اگر شنواییش رو از دست می داد چه جوابی داشتی براش؟ می گفتی ببخش عزیزم چی کار کنم عاشق بابات بودم؟؟؟؟ اون بنده خدا که خودش حالش زاره و بهش حرجی نیست. باید بگیرن ببرنش آسایشگاه روانی. تو داری در حق این بچه، در حق این انسان چی کار می کنی؟ خودت وضعیت روانیت بهتر از معشوقت نیست به والله.
بعد برمی گردی به من می گی نه خب می دونی... حالش که جا اومد بهش گفتم چرا سر بچه داد زدی ناراحت شد افسردگی گرفت سه روز فقط خوابید تو خونه. منم دیدم پشیمون شده دیگه دنبالشو نگرفتم ناراحت نشه... ناراحت نشه!!!!!! بهت می گم عزیزجان این همسر محترم شما از غصه عربده کشیدن سر بچه افسردگی نگرفته، این آدم افسردگی داره خودش، ناراحتی روحی داره که با بچه این طور رفتار کرده به جای این که نگران ناراحت شدنش باشی برش دار ببر پیش روانپزشک تا نزده بچه رو بکشه! می گی نه هیس، الآن حالش خوبه انشالله خوب می مونه دیگه...
ببینین بانوان فداکار از خود گذشته عاشق حفظ زندگی و وفادار به همسر... تو رو خدا یا بچه دار نشین یا دست کم اندازه یک شامپانزه ماده نسبت به بچه هاتون احساس مسئولیت کنین! استغفرالله هی می خوام دهنمو باز نکنم ها! بابا هر جونور ماده ای وقتی بچه اش رو در خطر ببینه دیوانه وار برای نجات بچه اش هرکاری می کنه. تو چطور تو خونه خودت، زیر سقف زندگی خودت، پاره تنت رو در معرض خطر جانی قرار می دی و ککت نمی گزه؟! مگه بچه داری کشکه؟ مگه غریزه مادری فقط واسه زاییدن بچه است؟! نزا خب! اینقدر دوتایی می زدین تو سروکله هم که کف کنین، ولی حالا که زاییدی - واسه گرم تر کردن کانون خانواده تون! - پاش وایسا!
ببین به تخمکم هم نیست که اینجا رو بخونی. اصلن برام مهم نیست که ناراحت بشی. خشونت علیه بچه ها چیزی نیست که من درقبالش هیچ نوع محافظه کاری داشته باشم. اگر اینجا زندگی می کردین و من باب درددل این چیزها رو برام تعریف می کردی، به همین ساعت قسم خودم راپورت جفتتون رو می دادم به پلیس! حالا که تو ایران تو و شوهرت از هفت دولت آزادین در قبال بچه، بازهم نکن عزیز من! تو که مسلمونی خیر سرت حق الناس می دونی چیه؟! اعتقاد داری فرزند امانت خداست؟! این طوری امانت داری می کنن آخه؟!